گوگل و ديگر شياطين (قسمت سوم)


 





 

دوازده سال پیش، لری پیج و سرگئی برین در يك بعداز ظهر با جان دوئر تماس گرفتند. چندماه قبل از این تاریخ، مؤسسان گوگل 12,5 میلیون دلار از صندوق سرمایه‌گذاری مخاطره‌پذیر (VC) دوئر با نام Kleiner Perkins Caufield & Byers دریافت کرده‌بودند. البته، به همین مقدار نیز از Sequoia Capital سرمایه قبول کردند. وقتی آن‌ها پول را دریافت كردند، به عنوان بخشی از قرارداد قبول كردند، یک مدیرعامل از خارج مجموعه اضافه کرده و وی را جایگزین پیج كنند. این در واقع بخشی از راهبرد معمول «نظارت بزرگ‌ترها» بود که برای مؤسسان جوان و بی‌تجربه اعمال مي‌شد. اما حال آن‌ها قصد داشتند زیر قولشان بزنند. دوئر به یاد می‌آورد: «آن‌ها گفتند: "ما تصمیمان را عوض کردیم. فکر مي‌کنیم مي‌توانیم خودمان شركت را اداره ‌کنیم."» اين مطلب يكي از مقالات بخش ويژه نشريه ماهنامه شبكه در شماره 122 با عنوان گوگل و ديگر شياطين مي‌باشد. جهت دريافت اين بخش ويژه به بخش پرونده‌هاي ويژه سايت مراجعه نمائيد.
نخستين فکری که به ذهن دوئر رسید این بود که سهمش را بفروشد. اما وی تصمیم گرفت، دست نگه دارد و به پیج و برین پیشنهادی بدهد: او قرارهایی را با برترین مدیرعاملان دره سیلیکون تنظیم مي‌کرد، تا به وسیله آن پیج و برین بتوانند دید بهتری نسبت به این شغل پیدا كنند. پس از انجام این ملاقات‌ها، در صورتي كه نظر این دو برای آوردن یک مدیرعامل خارجی تغییر‌كرد ، همگی جست‌وجو را آغاز مي‌کنند. اگر هم این گونه نشد، آن وقت دوئر تصمیم نهایی‌اش را‌مي‌گیرد. به اين ترتيب،پیج و برین این تور رمزآلود و جادویی را آغاز کردند و با بزرگانی مانند استیو جابز اپل، اندی گرو اینتل، اسکات کوک اینتویت(Intuit)‌، جف بزوس آمازون و دیگران دیدار كردند. سپس به سراغ دوئر بازگشتند.آن‌ها به وی گفتند: «ما با تو موافقیم.» و آماده استخدام یک مدیرعامل شدند. اما آن‌ها فقط یک نفر را در نظر داشتند‌: استیو جابز.
خوشبختانه، دوئر توانست آن‌ها را قانع سازد که گستره جست‌وجویشان را افزایش د‌هند و خیلی زود آن‌ها را به اریک اشمیت معرفی‌كرد. به این ترتیب، در سال 2001 اشمیت به عنوان مدیرعامل گوگل منصوب شد. سال‌های نخست دوران سختی بود. در اواخر سال 2002 مؤسسان هنوز هم با تلخی از استخدام اشمیت یاد مي‌کردند. برین به یک گزارشگر گفت: «سرمایه‌گذاران با ما احساس راحتی بیشتری مي‌کنند. آن‌ها دیگر نگران این نخواهند بود‌که دو هولیگان با پول‌های‌شان چه کار خواهند کرد.» اما با گذشت زمان و تبديل شدن گوگل به سومین شرکت فناوري بزرگ جهان، تحت رهبری اشمیت باعث شد تا پیج و برین به تقدیر و تحسین مدیرعاملشان بپردازند. بعدها پیج استخدام اشمیت را حرکتی نبوغ آمیز خواند.

شكل 1 - برای سال‌ها پیج و برین به صورتی جداناپذیر در کنار یکدیگر مفهوم گوگل را تداعی مي‌کردند، هر چند که برخی اعتقاد دارند همواره تأثیر پیج روی شركت بیشتر بوده است.
حال پس از ده سال فعالیت که در آن درآمد گوگل از کمتر از صد میلیون دلار به سي میلیارد دلار در سال رسیده است، پیج در نهايت مقام مدیرعاملي را به دست آورده است. نقشی که وی همیشه احساس مي‌کرد مي‌تواند از عهده آن برآید. عامه جامعه ممکن است میزان تغییر انجام‌شده را درک نكند. به هر حال، پیج در نظر بسیاری تنها یکی از «پسرهای عجیب و غریب گوگل» است، اما پیج فردی کاملاً خاص است و پتانسیل ایجاد تغییراتی را مانند آنچه بیل گیتس و استیو جابز ایجاد كردند، دارد. هیچ کس بهتر از او جاه طلبی‌ها، رفتارها و دیدجامع گوگل را درک نمی‌کند. در عین حال، پیج عجیب، متکبر و رازدار است. تحت رهبری وی، پیش‌بینی شركت از این نیز دشوارتر خواهد شد.
در تنظیم اسناد پیش از عرضه عمومي سهام (IPO) گوگل در سال 2004، پیج یادداشتی برای سهامداران آینده قرارداد. یکی از جمله‌هاي مشهور این یادداشت این هشدار بود: «گوگل یک شركت سنتی و عادی نیست و ما قصد نداریم به یکی از آن‌ها تبدیل شویم.» در طی سالیان بعدی، گوگل به خوبی این عهد را به جا آورده است. اما در جمع رهبری سه نفره، اشمیت همواره سعی مي‌كرد تا خواسته‌ها و علایق عجیب مؤسسان را با استفاده از روش‌هاي سنتی تعدیل كند. اما حال که پیج کنترل شركت را برعهده گرفته است، هیچ‌کس مطمئن نیست که این تعدیل ظریف چگونه انجام خواهد شد (یا این‌که آیا اصولاً تعدیلی در کار است یا خیر). هم اکنون شركت در دست یک رادیکال واقعی در حوزه کسب و کار است.
بخشی از خصوصیات شخصیتی لری پیج برای هیچ کس ناشناخته نیست. او بسیار باهوش است، اعتماد به نفس بالایی دارد و سعی مي‌کند تا در مراودات اجتماعی تا حد امکان صرفه‌جویی کند. اما ویژگی غالب وی، میل شدیدی است که به موفقیت شخصی و ارتقای وضعیت کره زمین به صورت کلی دارد. وی انفجار تاریخی‌ای را که در زمینه فناوري رخ داد، فرصتی برای درک چنین علایقی مي‌داند و افرادی را که به سمت کسب چنین درکی نرفتند، فرصت سوز مي‌داند. از نظر پیج، شکست واقعی تنها وقتی رخ مي‌دهد که فرد تلاشی متهورانه انجام ندهد. وی مي‌گوید: «حتی اگر نتوانید به ایده‌هایتان دست یابید، شکست کامل به ندرت رخ مي‌دهد. این چیزی است که مردم آن را درک نمی کنند.»
پیج قهرمان ایده‌هاي بزرگ و آرمان‌گرایانه محسوب مي‌شود. حتی گوگلي‌ها که خود نیز افرادی شیفته فناوري محسوب مي‌شوند، به شوخی مي‌گویند: «پیج به آینده سفر کرده و حال بازگشته تا از آن برای‌ما تعریف کند.» مهندسی تعریف مي‌کند، بارها وی برای بحث درباره پروژه‌ای مشکل دار به سراغ پیج رفته و در آخر بحث به صحبت درباره نقاط مختلف هم‌جوشی هسته‌ای رسیده است. وی مي‌گوید: «چیزی که لری از خودش مي‌پرسد این نیست که من چگونه مي‌توانم به این فرد کمک کنم. بلکه در عوض او از خود مي‌پرسد: «ده سال بعد، چه چیزی بیشترین اثر را بر انسانیت گذاشته است.»
وظیفه پیج در حال حاضر این است که انرژی دوباره‌ای به گوگل داده و آن را پیش براند. حداقل از بعضی جهات او انسان ایده‌آلي برای انجام این کار به نظر مي‌رسد. همچنین به احتمال وی دمدمی مزاج‌ترین فردی است که تا به حال رهبری یک شركت با درآمد سي میلیارد دلار در سال را بر عهده‌گرفته‌است. گوگل در دوازده سال گذشته یعنی از آغاز کارش مسیری بی باکانه را طی کرده است و حال قصد دارد از این هم بی باک‌تر شود.مریسا مه‌یر، معاون شرکت در این‌باره مي‌گوید: «شما نمی‌توانید گوگل را درک کنید مگر این‌که بدانید، لری و سرگئی هر دو فرزندان مكتب مانتیسری بوده‌اند.» اشاره وی به مدرسه‌هایی است که بر‌اساس فلسفه آموزشی ماریا‌مانتیسری، پزشک ایتالیایی متولد 1870 بنا شده‌اند. وی اعتقاد داشت، کودکان باید کاملاً آزاد گذاشته شوند تا علایق خود را دنبال كنند. ماریسا ادامه مي‌دهد:‌ «در مدرسه‌هاي مانتیسری شما نقاشی مي‌کشید، زیرا آن را به عنوان راهی برای ابراز خود مي‌بینید یا این‌که فقط آن بعدازظهر دوست دارید آن کار را انجام ندهید. در اینجا دلیل نقاشی کشیدن شما این نیست که معلم از شما آن را خواسته است. این فلسفه در راهبرد لری و سرگئی کاملاً نهادینه شده است. آن‌ها همیشه مي‌پرسند: «چرا فلان چیز باید این‌گونه باشد؟ این شیوه‌ای است که ذهن آن‌ها از کودکی با آن تنظیم شده است.»

شكل 2 - پیج انساني غیرقابل‌ پیش‌بینی و ایده‌آل‌گرا است و این موضوعی است که بسیاری از افراد را از جمله طرفداران شیوه مدیریتی اشمیت را نگران مي‌كند.
پیج در East Lansing در میشیگان بزرگ شده است. جایی که پدرش در دانشگاه ایالتی میشیگان علوم کامپیوتر درس مي‌داد. او مي‌خواست یک مخترع شود و دلیل آن توانایی وی در ریاضی و فناوري نبود، بلکه به بیان خودش: «من واقعاً مي‌خواستم دنیا را تغییر دهم.»گفته مي‌شود انسان‌ها، حیواناتی اجتماعی هستند، اما پیج این‌گونه نیست. افرادی که با وی در ارتباط هستند بعضی اوقات شک مي‌کنند که شاید وی به سندروم آسپرگر مبتلا باشد. او مي‌تواند اعصاب یک فرد را تنها با حرف نزدن به مدت طولانی کاملاً خرد كند. اما وقتی او شروع به صحبت مي‌کند، معمولاً ایده‌هایی فانتزی گونه از دهانش بیرون مي‌آید. زمانی که دانشجوی کارشناسی دانشگاه میشیگان بود، علاقه زیادی به حمل و نقل پیدا کرد و برنامه‌ای را برای جایگزینی شبکه اتوبوس دانشگاه با سیستم مونوریل پیچیده‌ای توسعه داد که راهی آینده‌نگرانه برای رفت و آمد میان خوابگاه‌ها و کلاس‌ها را تصویر مي‌كرد.
ایده‌هاي پیج ممکن است بیشتر به فانتزی شبیه باشند، اما دیدگاه او همیشه به سمت تجاری شدن کشیده شده است. وی مي‌گوید: «از وقتی که 12 ساله بودم مي‌دانستم که مي‌خواهم یک شركت را پايه‌گذاري كنم.» در سال 1995 وی به استنفورد رفت تا تحصیلات تکمیلی‌اش را در علوم کامپیوتر به انجام رساند. استنفورد در آن زمان نه تنها بهترین مکان برای تحصیل علوم کامپیوتر بود، بلکه به دلیل انفجار اینترنت، پایتخت تجميع سرمايه كارآفرينان محسوب مي‌شد. زندگی نامه نیکولا تسلا روی پیج تأثیری عمیق نهاد. تسلا دانشمندی صرب بود که در گمنامی از دنیا رفت، اما اثرات زیادی بر جای نهاد که به شیوه بحث برانگیزی با برخی یافته‌هاي توماس ادیسون تطابق داشتند. پیج مي‌گوید: «داستان بسیار غم‌انگیزی بود. من احساس مي‌کردم وی مي‌توانست در صورت دسترسی به منابع بیشتر به یافته‌هاي بیشتری دست‌یابد. او در تجاری‌کردن کارهایش مشکلاتی داشت. شايد مشکلاتی بیشتر از حد طبیعی. فکر مي‌کنم زندگي درس بسیار خوبی بود. من فقط نمی‌خواستم یک سری اختراع انجام دهم، بلکه مي‌خواستم دنیا را نیز بهبود بخشم.»
در واقع پیج با همکاری سرگئی برین، همکلاسی‌اي که وی در بهار سال 1995 او را ملاقات كرد، BackRub را ایجاد كرد. موتور جست‌وجویی که با استفاده از ساختار linking وب مي‌توانست نتایجی بهتر از همه موتورهای تجاری آن زمان ارائه كند. در ابتدا، پیج و برین نمی‌خواستند تحصیلات دوره دکترایشان را رها کنند و در پی فروختن حق امتیاز فناوري به یکی از شرکت‌هاي وبی موجود بودند. وقتی این تلاش با شکست مواجه شد، آن‌ها نام موتور جست‌وجویشان را به گوگل تغییر داده، شركت خود را تأسيس كرده و به دنبال سرمایه رفتند.
پیج مي‌گوید: «اگر شركت باشکست مواجه مي‌شد، خیلی بد مي‌شد. اما ما به دنبال انجام کاری بودیم که واقعاً ارزش داشت.» در حالی‌که هر دو مؤسس شرکت، افرادی فنی و رؤیایی بودند، این پیج بود که راننده این رؤیا محسوب مي‌شد. کریگ سیلورشتین، نخستين کارمند گوگل مي‌گوید: «لری همیشه مي‌خواست گوگل بزرگ‌تر شود و به محض این‌که چنین فرصتی پیش آمد، وی با سرعت تمام به جلو حرکت كرد. من فکر نمی‌کنم که سرگئی به اندازه لری توانایی راهبری به این شیوه را داشته باشد. مطمئن نیستم که اگر قرار بود سرگئی تصمیمات را بگیرد، مي‌توانستیم این راه را طی کنیم.»حتی بعد از این‌که اشمیت وارد ماجرا شد، پیج به وضع فلسفه اصلی شركت ادامه داد. پیج مي‌خواست همه در گوگل بزرگ فکر کنند. این عادتی قدیمی برای وی بود. وقتی کسی ایده‌ای را مطرح مي‌کرد، او خیلی زود با نسخه‌ای بسیار بزرگ‌تر جواب مي‌داد. در سال 2003 وقتی مدیران برای صحبت درباره بازکردن دفاتر مهندسی‌ای در خارج ایالات‌متحده دور هم جمع شدند، اشمیت از پیج پرسید، دوست دارد شركت با چه سرعتی رشد کند.
پیج جواب داد: «مایکروسافت چند مهندس دارد؟» و پاسخ گرفت، چیزی حدود 25 هزار نفر. او خیلی جدی جواب داد: «پس ما باید چیزی در حدود یک میلیون داشته باشیم.» در این نقطه بود که اشمیت دستی پدرانه بر شانه‌هاي پیج گذاشت و او را به دنیای واقعی بازگرداند. با حضور پیج به عنوان مدیرعامل، احتمال حضور چنین دست‌هایی خیلی کم است. اما این موضوع چه معنایی خواهد داشت؟ اگر تاریخ یک درس را به ما آموخته باشد، آن این ‌است که شوق ایده‌آل گرایانه پیج، گوگل را شركتي عظیم‌تر و پراکنده‌تر خواهد ساخت. در سال 2008 گوگل در حراج FCC برای طیف رادیویی که مي‌توانست برای باندپهن موبایل مورد استفاده قرار گیرد، شرکت كرد. با توجه به قوانین این حراج، در صورتی که قیمت فروش طیف از حد مشخصی بالاتر باشد، برنده باید به دیگر شركت‌ها اجازه دهد تا دستگاه‌های‌شان را روی آن اجرا كنند. چیزی که گوگل به شدت از آن استقبال مي‌کند، اما شركت‌هاي مخابراتی از آن دوری مي‌جویند. مدیران گوگل نگران بودند که شركت‌هاي مخابراتی با یک توطئه از پیش برنامه‌ریزی شده، قیمت پیشنهادی را پایین‌تر از حد مذکور نگه دارند. در نتیجه، شركت وارد یک نمونه پرهزینه از بازی کلاسیک جوجه (chicken) شد1. گوگل برای در اختیار گرفتن طیف پیشنهاد به نسبت بالايي را عرضه مي‌کرد که از حد مشخص قیمت بیشتر باشد، سپس پاپس مي‌کشید. این راهبرد البته ریسک فراوانی را برای گوگل به همراه داشت. منبع:ماهنامه شبکه
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb